به گزارش شهرآرانیوز؛ سریال «تاسیان»، به کارگردانی و نویسندگی تینا پاکروان، در حالی به ایستگاههای پایانی خود نزدیک میشود که از همان آغاز، با توقعات بالای مخاطبان شبکه نمایش خانگی همراه بود. این اثر که پس از تجربه موفق «خاتون» بار دیگر پاکروان را در مرکز توجه مخاطبان و منتقدان قرار داده، سریالی پرکشش برای عموم مردم است؛ اما چند ایراد بزرگ آن را زمین گیر کرده است.
سریال «تاسیان» دو نقطه قوت عمده دارد که نمیتوان آنها را نادیده گرفت: خلاقیت در طراحی ایده اصلی و سطح بالای بازیگری اغلب هنرپیشه ها. روایت پسری از طبقه کارگر که در دهه پرتلاطم پنجاه شمسی، برای رسیدن به عشق و قدرت وارد ساواک میشود، ایدهای جسورانه و بدیع است که در تلویزیون و نمایش خانگی کمتر سابقه دارد. جسارت تینا پاکروان در انتخاب این بستر داستانی قابل تحسین است و نشان میدهد که روایتهای تاریخی هم پیچیدگیهای مغفول مانده زیادی دارند.
علاوه بر این، در بخش بازیگری، «تاسیان» موفق میشود از بسیاری از آثار هم رده خود فراتر برود. به عبارت دقیق تر، بی راه نخواهد بود اگر بگوییم که تنها نقطه قوت این اثر نسبت به «خاتون»، همین تیم بازیگری درجه یک است.
زوج صابر ابر و هوتن شکیبا در صحنههایی مملو از تنش روانی و شخصیت پردازی چندلایه، بازیهایی ارائه میکنند که یک پله بالاتر از استاندارد سریالهای شبکه نمایش خانگی طبقه بندی میشود. در فضای خانوادگی نیز، مثلث پانته آ پناهی ها، نازنین بیاتی و بابک حمیدیان به معنای واقعی کلمه خوش میدرخشند و با اجرای قوی خود، برخی ضعفهای مهسا حجازی را نیز پوشش میدهند.
حضور حجازی در سکانسهای احساسی و ملتهب، علی رغم ناپختگی، چندان به چشم نمیآید و این مسئله، بیش از هر چیز به هماهنگی و یکدستی گروه بازیگران بازمی گردد.
«تاسیان» دو خط روایی اصلی دارد: سیاست و عشق. اگرچه بستر تاریخی و سیاسی دهه ۵۰ ظرفیت بالایی برای درام پردازی دارد، اما به یک کاریکاتور از شرایط آن دوره بدل شده است. شخصیت ها، گفتوگوها و فضای سیاسی غالب، فاقد پیچیدگی تاریخی لازماند و بیشتر از آنکه پیش برنده روایت باشند، در خارج از متن ممکن است جلب توجه کنند. به هر تقدیر، اکثریت قریب به اتفاق ناظران تصدیق میکنند که تصویر «تاسیان» از ساواک کاملا نامنطبق با واقعیت تاریخی است.
خط عاشقانه، اما به مراتب بهتر پرداخت شده و گرچه گاهی بیش از حد نوجوانانه یا اصطلاحا «دختر – پسری» به نظر میرسد، اما در مجموع میتواند مخاطب را با خود همراه کند. شکل گیری آرام و تدریجی رابطه میان امیر و شیرین یکی از امتیازات روایی سریال است و در جهان دراماتیک شبکه خانگی که روابط عاشقانه عمدتا دفعی به تصویر کشیده میشوند، این نحوه روایت جذابیت ویژهای دارد.
«تاسیان» در این بخش موفق میشود با لطافتی خاص، مخاطب را به درون یک تجربه احساسی در بستر تاریخ معاصر ببرد؛ تجربهای که برای بسیاری از مخاطبان، خصوصاً نسل جوان، تازگی دارد.
از نظر طراحی صحنه و لباس، «تاسیان» یکی از آثار شاخص شبکه نمایش خانگی در سالهای اخیر به شمار میرود. استفاده از رنگ بندی چشم نواز، با نظر به اتمسفر قصه، نظر بیننده را جلب میکند؛ هرچند در مواردی، از خط روایی و مختصات فرمی اثر بیرون میزند. مشخصا، اتاق شیرین با وسایل بیش از حد تزیینی و عناصری که بیشتر به یک گالری میمانند، نمونهای از اغراق در طراحی صحنه است. اکسسوار هم به شدت دکوری و زیاده از حد تمیز به نظر میرسند.
علاوه بر این، طراحی گریم و لباس برخی شخصیتها هم به گونهای است که از همان ابتدا تکلیف ما را با آنها روشن میکند؛ مثلا شهرام و مادرش، با آن شمایل تیپیکال، از همان ابتدا با چهرههایی مقوایی و اغراق شده ظاهر میشوند تا مخاطب بداند باید از آنها متنفر باشد. این رویکرد ساده سازی شخصیت ها، هرچند فقط درباره چند شخصیت نمود دارد، اما ضمن کاستن از عمق روایی قصه، تماشاگر را از امکان تجربه قضاوت اخلاقی شخصی نیز محروم میکند.
کارگردانی تینا پاکروان در «تاسیان» نشانههای ملموسی از پیشرفت را منعکس میکند. تقریبا تمامی پلانهای این سریال با دقت و طراحی قبلی مقابل دوربین رفته و به احتمال قریب به یقین از استوری برد برای مدیریت بصری پروژه استفاده شده است. این دقت در کارگردانی باعث شده که قابها واجد انسجام و جذابیت باشند و تنه به تنه سینما بزنند.
فیلم برداری اثر نیز چشمگیر و قدرتمندانه است. با این حال، اما وضوح بیش از حد تصاویر لطمهای جدی به اتمسفر تاریخی قصه وارد کرده، در حالی که بازسازی فضاهای تاریخی نیازمند نوعی هاله بصری است. در واقع، تصویرهای شفاف مانع از القای حس تاریخی لازم میشوند و اجازه نمیدهند «روزی روزگاری ایران» در ذهن مخاطب ریشه بدواند.
آنچه بیش از هر چیز «تاسیان» را از دستیابی به یک موفقیت کامل بازمی دارد، حفرههای شخصیت پردازی است که در فیلمنامه جا خوش کردهاند. مهمترین و البته پرحرف وحدیثترین شخصیت داستان، امیر یوسفی نیا (با بازی هوتن شکیبا) است. او، برخلاف تصور اولیه، نه یک قهرمان پیچیده است و نه یک عاشق زلال و بی آلایش؛ بلکه بیشتر یک شرور خودخواه است که برای رسیدن به مقاصدش همه چیز را میفروشد.
نقش اول «تاسیان» نه خاکستری، بلکه کاملا ماکیاولیستی و اهل فریب است، اما فیلمنامه تمام هم خود را مصروف تطهیر او میکند. حتی در قسمت پانزدهم و در جایی که گمان میرفت امیر به سوی تحول اخلاقی حرکت کند و راه صداقت با معشوقش را در پیش بگیرد، او باز هم با لو دادن پدر شیرین به دخترش، گامی دیگر در مسیر آدم فروشی برداشت.
در این نقطه، فیلمنامه و نویسنده تصمیمی اتخاذ میکنند که تأثیر عاطفی اثر را به شدت کاهش میدهد. قهرمانی که به جای فداکاری و رشد درونی، در هر مرحله بر منفعتها و فرصت طلبی خود میافزاید، نمیتواند حامل پیام یک عشق حقیقی باشد. اگر پاکروان در این نقطه نیز مانند طراحی ایده اولیه، جسارت به خرج میداد و روایت را با تلخی و واقع گرایی پیش میبرد، شاید «تاسیان» میتوانست به یکی از ماندگارترین روایتهای عاشقانه - سیاسی بدل شود.